دانش آموز تنبلی به دوست خود گفت: ای کاش در مدرسه هم مثل بعضی از مغازه ها که بالای دیوار آن نوشته اند: جنسی که فروخته شد پس گرفته نمی شود، می نوشتند: درسی که داده شد، پس گرفته نمی شود!
شکارچی اول: ببین چه کبک زیبایی شکار کرده ام.
شکارچی دوم: این که کلاغ است نه کبک.
شکارچی اول: نه دیروز برادرش را زدم، امروز او لباس سیاه پوشیده است!
اولی: با عمویت کجا می روی؟
دومی: او را می برم فروشگاه محله مان؛ چون آن جا نوشته «خرید برای عموم آزاد است!»
اولی: آیا به نظر تو هویج باعث تقویت قوه بینایی می شود؟
دومی: بله، قطعاً؛ چون تا به حال خرگوشی ندیده ام که عینک زده
باشد!
اولی: اسم پسرت را چه گذاشتی؟
دومی: سامان.
اولی: سیمان بگذاری بهتر است، سنگین تر است!
                صندوقچه‌ای بهر دلت خواهم بود
               دریا بشوی تو، ساحلت خواهم بود
                ای یار! تو گر قایق عشقم باشی
                من هم ملوان زبلت خواهم بود!

یه اسبه زنگ میزنه سیرک میگه با مدیر سیرک کار دارم . گوشی رو میدن به مدیر


سیرک اسبه بهش میگه آقا من کار میخوام   مدیره میگه کار نیست    اسبه همینطور اصرار


میکنه   مدیر هم انکار تا آخرش مدیره میگه کشتیمون حالا چه کار بلدی؟


اسبه میگه احمق دارم باهات حرف میزنم!


 


به غضنفر میگن عجب مملکت خر تو خری داریم میگه آره بابا من 3 بار رفتم سربازی هیچکی نفهمید!


 


غضنفر آهنگ خالی گوش می کرده میزنه زیر گریه میگن چرا گریه می کنی؟ با بغض میگه آخه خوانندش لاله!


 


میخه میفته تو آب زنگ می زنه در میره!


 


غضنفر با ماشینش تو برفا گیر می کنه زنجیر نداشته سینه می زنه!


 


غضنفر میخواسته زیردریایی آمریکاییا تو خلیج فارس رو غرق کنه، در میزنه فرار میکنه!


 


غضنفر زمین میخوره، برای اینکه تابلو نشه تا خونه سینه خیز میره!


 


غضنفر از ساختمون ده طبقه میفته پایین، همه جمع میشن دورش، ازش میپرسن: آقا چی شده؟ میگه: والله منم تازه رسیدم!


 


به غضنفر می گن چرا قرصات رو سر وقت نمی خوری ؟


میگه : می خوام میکروبا رو غافل گیر کنم.

سقراط می گه یونانیها دروغ گو اند . خود سقراط یونانیه پس سقراط دروغ می گه که یونانیا دروغ گو اند . بنابراین یونانیها راست گو اند پس سقراط راست می گه که یونانیا دروغ می گن حالا شما بگین یونانیا راست گویند یا دروغ گو؟

غروب از قایم‏باشک شب و روز خسته شد.

در روز بارانی چتر الگوی فداکاری است.

از خر شیطان آمد پایین سوار مترو شد.

پولهایش از پارو بالا رفتند و دیگه برنگشتند.

با هر دستی که بدهی، با همان دست می‏‏زنی تو سر خودت.


هر چی سنگه تو غذای رستوران سر راهه.


یک چایی برایت دم کنم که یک کیلو تفاله داشته باشه.

آسمان به زمین آمد دید خبری نیست.

آلبالو گران بود، چشمانش انگور می‏چید.


هر لقمه‏ای را که فرو میدهم، معده‏ام فریاد می‏زند: خوش آمدی!

آدمها مشق را برای چه اختراع کردند؟!برای بیکار نماندن بچه‏ها.

آن قدر باکلاس بود که حتی دوغ هم با چنگال می‏خورد.

وقتی حس نوشتن ندارم خودکارم قطع و وصل میشود.


فواره جواب سر بالا به جاذبه زمین است.

قهوه شب‏ها خوابش نمی‏برد.

 با سلام   لطفا لطیفه های خود را برای من بفرستید تا نامتان هم در اینجا نوشته شود.

X